دانلود رمان مرتاض عشق
دانلود رمان مرتاض عشق
رمان: مرتاض عشق
نویسنده: نسترن رضوانی(نلیا)
ژانر: اجتماعی/ عاشقانه
تعداد صفحه: 474
دانلود رمان اجتماعی عاشقانه به قلم نسترن رضوانی (نلیا)
خلاصه:
دختری زیبا رو و دانشجو که درگیر یک مثلث عشقی عجیب است و خود دلبسته یکی از آنها؛ اما دست زمانه و غیرت مردانهی آن یکی راس مثلث زندگیاش را عوض میکند و در شب نامزدیاش با عشق چندین سالهاش بالیی به سرش میاید که مجبور به گذشت از معشوقش میشود، چون…
پیشنهاد نودهشتیا:
رمان اجتماعی عاشقانه دوپامین به قلم samaneh
بخشی از رمان جهت مشاهده و دانلود:
تحمل نگاههای مشتاق و عاشقانهاش رو نداشتم. سرم رو پایین انداختم و رو تنها مبل خالی که کنار محمد هم بود نشستم.
لبخند دسته جمعی روی صورتشون حسابی کفریم کرده بود.
بابا: خورشید بابا پاشو برو کمک مامانت!
از پیشنهاد بابا استقبال کردم و سریع از جام بلند شدم.
زندایی: علی آقا اجازه میدادید ما هم دو دقیقه عروسمون رو ببینیم.
بابا: خورشید که بارها جوابش رو داده، چه اصراریه بخواییم بهش اجبار کنیم تا تو معذورات قرار بگیره؟
صدای پچ- پچ حرفهاشون با صدای دستورهای مامانم ترکیب شد و من هم بعد از کلی حرص خوردن بالاخره خورده فرمایشهای مامانم رو انجام دادم و با خستگی روی صندلی اپن نشستم.
– مامان میشه دقیقا بگی کدوم کار رو از قبل انجام دادی؟ کمرم شکست.
– اوف از دست تو، دو دقیقه کار میکنی، یک ساعت غر میزنی.
– خب مادر من خستهام؛ از صبح کلاس بودم. بعدش هم که اومدم نگفتی کاری کنم، گذاشتی الان، پشت هم کار بهم میگی.
– پاشو برو بشین بیرون ور دل بابات! همون بابات لوست کرده طاقت نداری دو دقیقه دست به سیاه سفید بزنی؛ نوبرش رو آوردن!
با ناراحتی از بیدرکی مامانم بیرون رفتم و تا خواستم کنار بابا بشینم زندایی از جاش بلند شد.
– خورشید جان میتونم چند لحظه خصوصی باهات حرف بزنم؟
میدونستم حرفش چیه؛ حتما باز میخواست درباره محمد حرف بزنه و هرچی به جز مثبت از من شنید، قهر و آشتی راه بندازه.
(بفرمایید) ای گفتم و به سمت اتاقم راهنماییش کردم.
– بفرمایید زندایی.
– بشین دخترم؛ میخوام رک و پوست کنده باهات حرف بزنم!
– زندایی توروخدا! بس نیست انقدر گفتید و من گفتم نه؟ من محمد رو دوست دارم؛ اما عین داداشم، نمیتونم به جای شوهرم ببینمش.